محل تبلیغات شما
وقت های بی جانی

دلم بی حرف وُ حدیث می خواهدت

وقت های کم آوردن

لحظه هایی که تو از عشق می گفتی

و من به هزار وُ یک کار نکرده دل نگران بودم

عصرهایی در زندگی هست

که دلت می خواهد

کسی باشد

حتا اگر ایمانی به دوست داشتنت

نداشته باشد

فقط باشد

که تو به نگاه تابِ موهای نشسته بر بام چشم هاش

شعر شوی

بعد آرام وُ آهسته

نَم نشسته در گلو بخوانی اش

او اشک شود که نوشتی اش

تو گرم شوی

بی جانی ببیند

عاشقانه چای می نوشید

تا مدت ها تَرک تان کند

#اسکارلت_دهه_ی_شصت

#سجاد_افشاریان

#مجموعه_شعر

#نشر_چشمه

رشت / بناهای از دست رفته ی رشت

شعر / سجاد افشاریان

تصویر دختری در آخرین لحظه / سیامک گلشیری

وُ ,افشاریان ,تو ,سجاد ,شعر ,های ,سجاد افشاریان ,بخوانی اشاو ,گلو بخوانی ,در گلو ,نشسته در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چی در هم