و دست من خنکایت را
با خود به خانه آورده است
بی آن که کودکی مه آلوده ات را
در آغوشم آب کرده باشم
بی آن که پا به بزرگ سالی ات گذاشته باشم
به دریا ریخته ای
و زندگی با بوی مرداب
پا به پنجره هایم می گذارد
که بالا و پایینش را
شنا کرده ام بارها
تمام امیدهایی که می کارم
میوه های شان را ندیده می میرند
و قد کوتاه شان را با خود
به زیر خاک می برند
تمام روز
زنبیل پُر از تنهایی ام را حمل می کنم
خواب هایم پُر است از ناخوادگاه رودخانه هایی
که در نیمه راه دریا مرده اند
هر شب مهتاب
در چشم هایم می شکند
ماه سقوط می کند توی حوض
نگاه کن!
دهان ماهی قرمز
زیر انبوه یخ های سرد
بازمانده ست.
#شیرین_هیاریان
کتاب: دست هایت کولی ها را آواره می کنند، مجموعه شعر، صفحه 25، نشرچشمه
هایم ,دریا ,ام ,کرده ,تمام ,شان ,با خود ,پا به ,خود به ,شان را ,آن که
درباره این سایت